نانای من مریض شد
جمعه رفتیم خونه باباجون وکلی با آنا بازی کردی موقع رفتن آنا خیلی گریه کردی ماهم قول دادیم که فردا ببریمت خونه خاله بابایی تا باآنا بازی کنی وسوغاتایی که از کیش براشون اوردیم روبهشون بدیم ولی از عصر مرتب میگفتی گوشم درد میکنه ماهم بردیمت دکتر وقتی دکتر گوشتو دیدخیلی مارونگران کرد وگفت گوشت عفونت داره وکلی دارو بهت داد ولی مادارو هارو بهت ندادیم وصبح بردیمت متخصص و گوش الینا رودید گفت مشکل نداره وفقط کمی التهاب داره وقتی دکتر میخواست معاینت کنه همش میزدی زیر دستش ومیگفتی نکن اااااااااانکن دکترم همش میخندید وخیلی ازت خوشش اومد به خاطر همین یک پازل بهت داد عصرم که دایی امین اومد خونمون &...
نویسنده :
مامان زینب
12:41