تا شنبه دیگه خداحافظ (سفر به کیش)
دوشنبه وقتی بابایی از سر کار اومد بایه تصمیم یک دفعه ای مارو برای سفر یک هفته ای به کیش سورپرایز کرد ورفت سه تا بلیط رفت وبرگشت به کیش از شنبه17دی تا شنبه دیگه که 24دی میشه گرفت الی گلی من کیش بهمن 89 فردا صبح ساعت 8/15 پرواز داریم تا شنبه دیگه خداحافظ این الینای منه که داره ازتون خداحافظی میکنه &nbs...
نویسنده :
مامان زینب
1:59
برای عمووووووو رسام
اینم الی گلی من بغل باباجونش شمال تیر 89 الی خانوم وعمو رسام تو حیاط خونه باباجون 20 اسفند سال 89 این لباساهاو دمپایی های سنتی +پیراهن وسرویس بدل والبته یک کیف سنتی برای مامانی و..... سال قبل عمورسام وباباجون زحمت کشیدن و وقتی رفته بودن اصفهان برات خریدن که اون موقع برات بزرگ بودن ولی الان اندازت شدن دست باباجون وعمو رسام درد نکنه که همیشه به فکرتن باباجون هم که هروقت ماموریت میره هیج وقت دست خالی نمیاد وحتما برات یه چیزی میاره دیروز 14دی که باباج...
نویسنده :
مامان زینب
3:30
مسافرت کوچولو(24 آبان 90)
زن عموی مامانی زنگ زد وماروبه جشن نامزدیه پسرش دعوت کرد که خوشبختانه سه شنبه تعطیل بود وبابایی هم چهارشنبه رومرخصی گرفت وقرارشد که مامانی (مامان )هم بیاد وباهم بریم به شهرستان که تواز ذوق دیدن مامانی نخوابیدی وتاساعت 4صبح بیدار بودی وبعد از اون تو بغل مامانی خوابیدی ساعت 10بعد ازصبحانه خوردن حاضر شدیم وساعت 1 خونه خاله جون مامانی بودیم که واقعا خیلی زحمت کشیدن بعد پسرخاله مامانی دائی ایمان بردت پیش خرگوشا وبعد از اون هم بردت پارک که خودشو تودلت جاکرد وازپیتزافروشیشون برات یه پیتزای مخصوص اورد وحسابی ازت پذیرایی کردن بعد از کلی مهمانی رفتن تواین چندروزبلاخره پنج شنبه شدو باید میرفتیم به نامزدی که متاسفانه به...
نویسنده :
مامان زینب
0:18
الینا خانوم عروس شده باشالا(ماشاالله)
عروس خانوم در حال رانندگی(من عاشق راگیم) ...
نویسنده :
مامان زینب
0:17
واای چه عروس خانووومی(20 اسفند 89)(1) عکس
یکی از عکسایی که من خیلی دوستش دارم عمو رسام وفرشته ناز ناز...
نویسنده :
مامان زینب
0:16
متولدشدن نینی خاله سمیه(الیساخانوم)12شهریور90
خاله سمیه زنگ زد وگفت که دکتر براش 12شهریوروقت زده ومن والی گلی باخانواده عمه جان روز عید فطر رفتیم شهرستان که عمه خانومی رفت خونه عموسیامک ومن وتوهم رفتیم خونه خاله سمیه که خاله ریحانه هم از چند وقت جلوتر برای کمک به خاله سمیه اونجا بود خلاصه اینکه جمعه شد ومن رفتم چندتا سیدی برات خریدم که درنبودمن باهاشون خاله ریحانه سرگرمت کنه شب شنبه شد وباید خاله سمیه خودشو برای فرداصبح آماده میکرد البته خیلی استرس داشت وما تا صبح نخوابیدیم البته تونخوابیدی ونزاشتی ماهم بخوابیم صبح ساعت 6 صبحانه خوردیم ومن وعمو افشین وخاله سمیه رفتیم ب...
نویسنده :
مامان زینب
0:13
الی توچولو (کوچولو ) مانکن من عکـــــس
من وتو وخاله ریحانه با بابایی بردیمت به قول خودت پارک جوجوها ...
نویسنده :
مامان زینب
0:13
تبلد تبلد تبلدت بــــــارک(17 خرداد90)الینای من 2ساله شد
کیک تولد جوجو طلایی من که من وبابایی انتخابش کردیم البته به دلیل اینکه مجلس زنونه بود زودتر با بابایی عکس گرفتیم وبعد بابایی رفت خونه باباجون 2تا مهمان کوچولوی جشن تبلد من این...
نویسنده :
مامان زینب
0:12
هوووووررررااااا عروسی (19آبان90)
امروز با باباجون وبابایی رفتیم عروسی والی خانوم من حسابی ترکوند وکلی رقصید ووقتی میگفتم الی بیانزدیک مامانی برقص زود میگفتی مامانی نیا نیا برقصم من برقصم و طبق معمول بااون لباسای هندی که مامانجون(بابا)ازهند برات خریده بود کلی عکاس وفیلمبردار دورت جمع شدن واز من اجازه میگرفتن تا ازت فیلم وعکس بندازن که مامانی هم بهت افتخار میکرد وتودلش کلی خوشحال میشد که همچین دختر جذابی داره وقتی فرستادمت بیرون پیش بابایی سریع برگشتی وبه بابایی گفته بودی برم برقصم امابعد که اومدی داخل ودیدی خبری از دیجی نیست دوباره ترجیح دادی بری بیرون وبه رقص محلیت ادامه بدی که اونجاهم شروع کردی به رقص وطرفدارای زیادی پیدا کردی اینم عکسای الی ناز ناز...
نویسنده :
مامان زینب
0:11