مسافرت شمال تیر 89
1تير89 بود که باخانواده بابایی ازجمله باباجون اینا ودائی بابایی ودوتاخاله های بابایی وخاله ریحانه که بامابود رفتیم مسافرت که واقعا عالی بود وخیلی خیلی خوش گذشت وخاطره ی خوبی برامون ازش مونده
شب قبلش مابه خاطر تونخوابیدیم وقرارمون شدساعت 4.30 صبح کیانپارس همه اونجاباشیم که مابه خاطر بهونه گیری تو مجبورشدیم 3.30 بریم اونجا که کمی هم معطل شدیم وبعدکه همه اومدن یه جابرای نماز خوندن ایستادن تاخاله بابایی از شهرستان برسه تا بقیه راه رو باهم باشیم خلاصه اینکه حرکت کردیم ویه جایی برای ناهار ایستادیم راستی خاله بابایی قراربود ناهارمون روبیاره که تانصفه های راه یادش اومد که ای وای بی ناهار شدیم وناهار خونه مونده اینم یه سوژه شدبرای مسافرت ما که بچه ها همش سربه سر خاله گذاشتن که اصلا غذایی درکارنبوده البته بعداز 2هفته که برگشتیم خاله بانشون دادن اسنادومدارکی ازجمله کپک زدن سالاد الویه ثابت کرد که واقعا یادش رفته بود غذارو بیاره خلاصه بعد از خوردن ناهارحرکت کردیم سمت تهران وشب روچادرزدیمو مرقدامام خوابیدیم که توخیلی اذیت کردی وباباجون همش میبردت تو محوطه تابت میدادکه اینجا باید ازباباجونت تشکر کنیم که همش تواین 2هفته حواسش به توبود وباهات بازی میکردآخه بابایی ازشب قبلش نخوابیده بود ومدام هم درحال رانندگی بود که خیلی خسته شده بود شب گذشت وصبح شد که توهم اونجازمین خوردی وپیشونیت حسابی باد کرد بعدازخوردن صبحانه به سمت شمال حرکت کردیماینم ازعکسای الی ناز نازی درسفر
قربونت بشم که اینطوری ولو شدی
وحدوداساعت 3برای ناهارتویکی از جنگل های شمال ایستادیم اینم همون جنگلیه که ایستادیم و ناهارمون روخوردیم که یه دفعه بارون شروع به باریدن کرد
اینجا هم بعداز خوردن ناهاره که آماده رفتن شدیم که خیلی ناز شده بودی
قربونت بشم کجا میای نیافتی
اینم منم وباباجون که از همه بیشتر دوستش دارم
بازم منو باباجونی (باباجون میسی که همیشه ازم مراقبت میکنی ونگرانمی که بلایی سرم نیاد ودرهمه حال باهامی وسرگرمم میکنی )باباجون دوستت دارم میسی
اینم الی گلی که آماده شده بره کنار دریا
مامجبورشدیم زودتر برگردیم آخه تواز آب میترسیدی وباباجونی هم دیگه خسته شده بود
الینا من درحال پیاده روی
عکس الینا در تلکابین نمک آبرود
اینجام جاییه که باتلکابین رفتیم که من مشهور شدم ویه خانواده ای اومدن منو بردن پیش خودشون بعد خاله بابایی گفت الینا توکه بغل ما نمیای ولی بغل غریبه ها خوب میری ای غریبه پرست که اونجا رفتیم آش خوردیم اینم از ظروف باقیمانده از آش
چه شکلات خوشمزه ای جاتون خالی
وای عموجونم میسی چقدر خوش سلیقه ایا ماخبر نداشتیم ببین باشاالله(ماشاالله) چقدر کلاهم بهم میاد
من وبابایی
اینم از الی شب گرد من که همش با باباجونش تو شهرک بودندوشهرکو دور میزدندالبته یه شبم مابردیمش بیرون
اینم از الینا وباباییش (کلاردشت)که ناهار رو اونجا بودیم وواقعا عالی بود
بعدازیک هفته هم رفتیم همدان که شهر خیلی خوبی بودوخیلی خیلی خوش گذشت
اینم خواب ناز فرشته ی من