این چند روز
این چند روزم به خوبی گذشت البته به غیر از دیروز روز مادر رفتیم پیش مامانی وبراش یه گلدون ویه شال مجلسی ویه روسری خریدیم بعدشم تو به مامانی گفتی بازم برات گل صورتی میخرم دایی امین اومد بعدشم خاله سمیه اومدبعد از اونم رفتیم عروسی با باباجون ومامانی تا ساعت 1:30 عروسی بودیم که بازتو راضی نشدی برگردی وهمش میگفتی میخوام برقصم رفتم برای لباس جشن برای عمو حسام ولی چیزی پیدا نکردم حالادوباره باید بگردم بعدا اینکه مامانی برام لباس جشن خرید ولی اون چیزی نبود که من میخواستم با این حال دستش درد نکنه البته خوشگل بود ومن تصمیم دارم برای عروسی پسر عموی بابایی بپوشمش آخه دوست دارم برای عروسی عمو حسام یه لباس خیلی خیلی شیک بگیرم واااااااا...
نویسنده :
مامان زینب
2:40