فرشته ی دل نازک من
سلام به فرشته کوچولوی نازخودم
3 شنبه هفته پیش بابای رفت ماموریت وتو اون ویروس کوچولوت رو به منو بابایت انتقال دادی قربون خودتو ویروس انتقال دادنت بشم جیگری
من که تا شب با کلی داروهای طبیعی خوب شدم ولی بابایی بیچاره بدنش خیلی ضعیفه وخیلی دور خوب میشه خلاصه اینکه وقتی بابایی رفت خیلی بهونه گیر شده بودی وتا چیزی بهت میگفتم بغض میکردی وای فدات بشم با اون حرف زدنت میگفتی من ناراحت میشم میرم خونمون میرم پیش باباییم تومنو دعوا میکنی دیگه دوستت ندارم بعد من اومدم سیدی تولد 1 سالگیتو بزارم که آروم بشی بادیدن عکس بابایی ومامانی بدتر شدی وهمش باگریه میگفتی من دلم برا مامانجونم وبابام تنگ شده چرا اینا رفتن خونشون میخوام برم خونه مامانجونم قربون اون دل کوچیکت بشم من وقتی زنگ زدم بابایی سریع گوشی رو گرفتی وبابغض گفتی بابایی بیا بعدشم که من زنگ زدم به مامانی خودم توهمش گریه میکردی وقتی به مامانی گفتم داری میگی دلم براش تنگ شده کلی قربون صدقت رفت و گفت منم خیلی دلم برا دخترم تنگ شده وبعد خاله ریحانه گوشی رو از مامانی گرفت وباهات صحبت کرد توهم گفتی مثل هیروز (دیروز)که اومده بودی تولدم بازم بیا تولدبگیریم واینکه بابایی شب چهارشنبه ساعت12 برگشت از ماموریت وبهش گفتی بابایی اگه بری من آراحت میشم وبرات گریه میکنم
یا اینکه وقتی میخوای برات سیدی بزارم واگه من قبلش از دستت ناراحت شده باشم ودعوات کرده باشم میای ومیگی مامانی ببخشید که دعوام کردی بگو ببخشید دیگه سرم دادنزنیااااااااااااااااااااا اگه داد بزنی من میرم خونه بابام
هههههههههههههههههه فدای این همه شیرین زبونی هات بشم من
با مامانی رفتیم بازار آخه میخواستم برا باباجون یه پیراهن بگیرم برا روز پدر که گفتم مامانی باشه بهتره آخه سلیقه شوهرشو بهتر میدونه ومامانی هم قبول کرد تو موندی خونه پیش بابایی وباباجون من با مامانی رفتم ودوتا پیراهن برا 2 تا باباجونت گرفتم بعدشم من برای لباس تولدت پارچه خریدم واینکه یه لباس عروس خوشگل برا عروسی عمو حسام برات گرفتم
این چند روزم دارم تدارک تولدتو میبینم برات یه لباس خیلی خوشگل خودم درست کردم ببین چه مامان هنرمندی داری خیلی بهت میاد پوشیدم تنت وبردمت خونه باباجون باباجون همش میگفت اینقدر از این چیزا تن این دختر نکنید چشمش میزنن منم کلی تو دلم به خودم افتخار کردم که با اینکه تابه حال خیاطی نکردم ولی همچین لباس خوشگلی برات درست کردم
پنج شنبه 11خرداد که دیروز میشد مامانی رفت شهرستان وخاله ریحانه هم باهاش اومد تو که از موقعی که فهمیدی همش پشت سر هم میگفتی مامانی خاله ریحانه نیومد بعدشم که دیدیش کلی رمانتیک شدی وتو بغلش خودتو انداختی وصورتتو رو صورتش گذاشتی مامانی هم گفت ای الینای آدم فروش مارو به خاله ریحانت فروختی کارتای تولدت اومدن خیلی خوشگل شدن کیکت رو هم باب اسفنجی سفارش دادم به انتخاب خودت آخه جدیدا خیلی به این کارتونون علاقه نشون میدی وبین این همه کیک کیک باب اسفنجی رو انتخاب کردی
چهارشنبه 17 خرداد تولد گل خودمه پیشاپیش تولدت مبارک باشه جیگری