محرم آذر90(همراه باعکس)
دوشنبه روز تاسوعا با یه تصمیم یک دفعه ای البته با تماس هایی که مرتب باباجون اینا میگرفتن وهمش اصرار میکردن رفتیم شهرستان خونه باباجون (مامان)بعداز اون هم رفتیم برای نذری که مامانی (بابا) داشت برای فاتحه ودوباره برگشتیم خونه باباجون (مامان) ومن وخاله ریحانه وخاله سمیه وخاله فرشته (دختر خاله مامانی ) والی گلی بادسته های عزاداری رفتیم بیرون قبل از اینکه بریم بیرون وقتی صدای دسته رواز توخونه شنیدی سریع شروع کردی به حرکات موزون ومیگفتی بریم دستی (دسته )برقصیم
اینم عکس الی خانوم در شب تاسوعا14آذر 90
خلاصه اینکه شب شد والی گلی بعد ازکلی بازی ساعت 2.30 خوابید وصبح همگی آماده شدیم وبا عمو افشین که همگی مون روتو ماشینش جاداداز جمله (دائی علی دائی امین ودائی امرالله (پسر خاله مامانی) ومامانجون وخاله فرشته و خاله ریحانه )ومن وبابایی هم که باشما خانوم گلی جلو نشستیم وتو باشنیدن صدای دسته ها سریع گفتی بریم حسین حسین برقصیم ورفتیم اهل قبور وبعد ازخوندن فاتحه برای بابابزرگ(مامان) سروکله دسته های عزاداری امام حسین پیداشد اولین الم که افتاد خیلی ترسیدی وشروع کردی به بهونه گیری به همین دلیل با باباجون ودائی امین برگشتی خونه وماهم بعداز تمام شدن مراسم برگشتیم شب شد وتو همش بهونه می گرفتی که بریم حسین حسین بریم دستی(دسته) وتاصبح نخوابیدی وهمش میگفتی میترسم میترسم نریم حسین حسین وتاچشمت میرفت رو هم دوباره بیدار می شدی وگریه میکردی بلاخره صبح خوابیدی وخوشبختانه فردادیگه اذیت نکردی وما به خاطر اینکه تو دختر خوبی بودی تا جمعه موندیم وبعداز خوردن صبحانه برگشتیم خونه این سفر هم مثل سفرهای دیگه واقعا خوش گذشت وخاطره ی خوبی برامون شد
اینم یکی از دسته های روز عاشورا
الی خانومی در حال سینه زدن در روز عاشورا
اینم دائی علی من که خیلی دوستش دارم
الیسا گلی دختر خاله ناناز الینا خانوم
اینم عکس الیسا خانوم خوش خنده ما
مامانی (مامان)هم یک لباس سبز نذری برای تو والیسا خانوم خرید که خیلی به هردوتون قشنگ میومدو وقتی تنتون کردیم مثل فرشته ها شدین
قربونت بشم که اینقدر لباس سبز بهت میاد
زیباترین دختر سبز پوش دنیا