عکسای هستی من
یه مدت بود از این میمونه پرده خیلی خوشت میومد وهمیشه وصلش میکردی به کمرت وباهاش راه میرفتی دراز میکشیدی خلاصه اینکه همه جاباهات بود
من وبابایی عاشق این خندیدنت بودیم وهستیم همه ی امیدو زندگی من وبابایی تویی همیشه بخند تا ماهم ازدیدن خنده هات لذت ببریم و خوشحال بشیم
وقتی این لباسو میپوشیدی مثل فرشته ها میشدی
این لباسم خاله سمیه برات خرید
ووووووووووای قربونت بشم خوشگل من
این لباس خوشگله رقص باله رو مامانی (بابا)خوش سلیقه برات خریده
الینا ی من راننده شده
اسفند88
اینجاتوبغل زن عموبابایی هستی ورفتیم عروسیه دخترعموبابایی
اینم کار مامان باشال برات لباس هندی درست کرده
همه ی هستی من
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی